مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

زبون دراز- هواشناس را بکشید!

مخابرات ما (زبون دراز)- مدتی بود در شهر هواشناسی زده بودند. هواشناس هر روز خبرهای آینده را بدرستی به مردم می داد.مردم دیگر در برابر هوا غافلگیر نمی شدند.اگر می خواست باران ببارد چتر برمی داشتند و اگر هوا گرم می شد بار اضافی نمی بردند!

مدتی که گذشت زندگی مردم از هیجان افتاد! هیچ خبری آنها را غافلگیر نمی کرد چرا که هواشناس خبرها را از قبل به آنان می داد!

زمستان سردی بود.

بارندگی زیاد بود.هواشناس همیشه اخطار و تذکر می داد برای سردی و بارندگی .کم کم مردم از سرما کلافه شدند! اما نمی توانستند به خبرهای هواشناس بی تفاوت باشند چرا که هیچیک از خبرهایش دروغ از آب در نیامده بود!

اما هوای سرد مردم را کلافه کرده بود.

یک روز تصمیم مهمی گرفتند!

هواشناس را بکشند! او هر روز خبر سردی و برف و بوران می داد! هواشناس فهمید و از آن شهر رفت!

از فردا هوا سرد بود.بارندگی هم بود ولی هواشناس نبود!

… به این شکل مشکل مردم حل شد!

اما هیچکس نفهمید چرا مردم در برف می ماندند! چرا توی سیل از دست می رفتند ! چرا … چرا زندگی سخت تر شده بود!

اینها مهم نبود! مهم این بود که دیگر هیچکس خبر بدی نسبت به هوا نمی داد!

******

داستان مخابرات ما و برخی از مخابراتی ها همین است! اگر خبر نداشته باشند بهتر است! انگار اگر مخابرات ما خبرها را ننویسد اتفاق نمی افتد! …

 

 

1022050cookie-checkزبون دراز- هواشناس را بکشید!

Please rate this

0 1 2 3 4 5
2 نظرات
  1. همکار با تجربه می گوید

    سلام هواشناس مخابرات ما باعث شد که خیلی ها محصولات خود را به موقع درو کنندبنده و سر دبیر و نیمی از همکاران ماندند به امید خدا .

  2. یکی بود یکی نبود می گوید

    بنویس سردبیر جان!بنویس
    خبر بد را هم با صلابت در مورد طبقه بندی بنویس!ابنویس

نظرات بسته شده است.