مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

سردبیر سلام می کند- مادر سلام! (هر خبری باید در ظرف زمان و مکان خودش بررسی شود.حتی حوادث جنگ.)

سردبیر- خودم طاقت دوباره خواندن متن و توان اصلاح متن را نداشتم! لطفا اشکالات املایی را بر من ببخشید!

مخابرات ما (سردبیر) – چیزهایی که به احساس آدم ها مربوط می شود به سرعت حال ما را دگرگون می کند.خوب یا بد!

بویژه چیزهایی که به احساس یک نسل برمی گردد.

بویژه اگر مربوط به جان آدم ها، از خودگذشتگی، ایثار و فداکاری مردمی باشد بسادگی نمی توان در موردش نظر داد.کاری که متاسفانه همین امروز انجام شد و حال بسیاری را دگرگون کرد.

حال هر کسی که در جنگ ایران و عراق بوده است، هر کسی که شهیدی تقدیم این راه کرده است.

نمی دانم آیا درک این موضوع اینقدر مشکل است که هر چند وقت یک بار مردان فرمانده جنگی حرفی می زنند که لایه های احساس ما را می شکافند!

حرف من این است که هر کس از گذشته حرف می زند باید ظرف زمان و مکان را در نظر بگیرد. با احساس امروز نمی توان به تحلیل دیروز نشست. امروز که بسیاری از ما زر اندوز شده ایم، معامله دلار می کنیم، انبارهای ذخیره کالا داریم، در خانه های بزرگ زندگی می کنیم ، دستی در اقتصاد ورشکسته این مملکت داریم، خلاصه مزه مال دنیا زیر زبان ما مانده، نمی توانیم و حق نداریم از گذشته ای صحبت کنیم که برای یک عقیده تا پای جان رفتیم و بسیاری از ما جان در این راه تقدیم کردیم. اگر ما ماندیم ولی از هر خانواده یک چند نفری به راه شهادت و جانبازی رفتند بطوریکه پدران و مادران و خواهران و برادران شهدا اعضای خانواده ما هستند.خواهر ما برادر ما، پدر ما، مادر ما و ….!

می خواهم بدانم چرا یک باره مردان جنگی ما در یک مناسبت، حرفی را می زنند که تمامی احساس نسل ما را به بازی می گیرند؟

چرا طوری حرف می زنند که انگار اگر اطلاع دیروز را ما، امروز می داشتیم، ممکن بود به این راه نرویم!!!؟

همینجا خیال همه را راحت کنیم!

آنچه امروز این فرماندهان می گویند، چیزی نیست که در آن زمان ما نمی دانستیم!چیزی نیست که آن زمان از ما پنهان باشد! چیزی نبود که ما در آن زمان خبرش را نداشته باشیم! … با قبیله کورها که طرف نبوده اند!

همه اینها را همه می دانستند اما خوب یا بد، درست یا غلط، هیچ چیزی باعث نمی شد که از راه رفته برگردند!

ما اعتقادی به دین، رهبر، کشور، آیین و عقیده خود داشتیم و برای ما توان فرمانده، قدرت مانور، میزان سلاح ما ، میزان سلاح دشمن و … هیچ تاثیری نداشت!

همیشه می دانستیم ممکن است جاسوسانی در میان ما باشند که خبر ببرند و بیاورند! مگر می شود که نباشد؟!

اما اینها تاثیری بر اراده ما نداشت!
حالا امروز اگر محسن رضائی فرمانده دوران جنگ بیاید چیزی بگوید که قلب مادران ما را به آتش بکشد، یا هر کس دیگری چیزی بگوید که قلب خواهران و پدران و برادران ما – وابستگان شهدا- را به آتش بکشد باید به یک نکته مهم توجه کند که ….

اجازه بدهید ابتدا یک نشانه به شما بدهم تا هم حس باشیم بعد به نکته بپردازم.

حس یکی از مادران شهدارا برایتان مثال می آورم:

‘گمان نکنید که چون این یکی وزیر است و یا مادر وزیر است پیامش را منتشر کرده ام! نه!

هیچکس دیگری شجاعت ابراز نظر نداشته است تا من به آن استناد کنم! شجاعتر از این نداشتم!

مادر شهید می گوید: “به آقایان بگو … تا زنده ام چیزی نگویند … مادران شهدا تاب شنیدن این حرفها را ندارند!”

آخ! کاش یک ذره احساس داشتند این بزرگان ما!

بخداوندی خدا! اگر ذره ای حس داشتند بعد از خواندن حرفهای این مادر شهید، باید آب می شدند و می مردند!

من نمی خواهم احساس های ناراحت کننده را بیدار کنم! اصلا!

نمی خواهم مادران شهدا را آزار دهم.هرگز!

دلم می خواهد یک جمله به مسئولین امروز بگویم که حسابی آرامش بهشان ساخته ، … نه … رهایشان کنید! بگذارید در دعواهای خانوادگی مشغول باشند … کاری بکارشان نداریم!

بلکه می خواهم یک حرف به مادران شهدا بگویم!

بعنوان کسی که آن روز زنده بود و در جنگ بود! زنده بود و از جنگ نوشت! زنده بود و جنگید! زنده بود و …. کاش زنده نمانده بود!

می خواهم یک جمله به مادران شهدا بگویم. به مادران عزیزی که هر روز با شنیدن این حرفها آزار می بینند و قلب مهربانشان زخم می خورد!

عزیزان!

مادران!

بزرگواران!

من بجای شهدا به شما می گویم, حتی ما اگر همه حرف های امروز را در آن روز می دانستیم، باز هم همان می کردیم که آن روز کردیم!

.

جمله دوم! آیا شما گمان می کنید شهدای ما این حرفها را نمی دانستند؟ و رفتند؟! … بخدا می دانستند! … بخدا می دانستند! 8 سال جنگ، چیز پنهانی باقی نگذاشته بود! بخصوص در روزهای پایان جنگ!

.

مادرم! مادر عزیزم! ما برای این راه برگزیده شده بودیم! ما این راه را برگزیده بودیم! برای ما هدف مهم بود نه رضایت فرمانده! برای ما رضایت مردی مهم بودکه به دعوت او به میدان شتافته بودیم نه توان فرمانده در میدان!

مادرجان! شهدا همه را می دانستند! اما در اراده آنان هیچ تاثیری نداشت! هدف برایشان مهم بود!

.

پس … مادرم! باز هم قلبت را بخدا بسپار و همان کن که تا امروز کرده ای! صبوری و صبوری و صبوری!

آنچه امروز برخی دوستان می گویند تحملش از روزهای شنیدن شهادت مردان دلاور ما سخت تر است! رهایشان کنید اینها را!

رهایشان کنید! …. حتی اگر شهدای ما اطلاعات امروز را می داشتند باز هم همان می کردند … که … کردند! … مطمئن باشید!

 

سردبیر-

دل شکسته  قامت خمیده – 

اما استوار

دی ماه 1397

1001170cookie-checkسردبیر سلام می کند- مادر سلام! (هر خبری باید در ظرف زمان و مکان خودش بررسی شود.حتی حوادث جنگ.)

Please rate this

0 1 2 3 4 5
6 نظرات
  1. پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. می گوید

    محسن رضایی این حقایق تلخ را گفت . واقعیت را گفته و مثل بعضی ها واقعیت را کتمان نمیکند.
    اما نمیدانم با نوشتن چنین مطالبی به دنبال چه چیزی هستید!!!
    تکریم شهدا و خانواده هایشان بعید میدانم ؟
    فقط خدا میداند
    آه و صد آه که چقدر درد آور است
    وای به حال مادران شهید دل سوخته
    دلمان به درد آمد از این همه اظهار فضل از جانب آقایان وزیر و وکیل و مدیر و …….. سردبیر و…..
    همه دلشان سوخته ………. فقط همین
    هرکسی به دنبال مقصود خودش است ……… فقط همین
    همه مدعی پاسدار حرمت خون شهدا هستند ………. فقط همین
    و تاسف بار تر اینکه کسی هم از این دایره لغات خارج نمیشود
    و آه و صد افسوس
    میدان اثر تمامی این نوشته ها فقط به اندازه لغاتی است که در آن بکار رفته……. فقط همین

    مثل آن شاعری که در توصیف مصائب حسین علیه السلام نوشت
    عطش بر لب عطشان لغات است …. توجه فرمودید….. فقط لغات …… فقط همین

    حالا اربابان کی میخواهند از این دایره لغات بیرون بیایند خدا میداند
    و اما بعد ……..
    ای شهید ……..
    نامت چقدر در این زمانه ، در دست این اربابان از خدا بی خبر ، غریب و مهجور مانده است

    آتش به خرمن زندگی مان زده اید و هر لحظه که فرصتی پیدا میکنید شهدا و خانواده هایشان را با حرفهایتان می رنجانید
    آیا واقعا به حرفهایی که میزنید اعتقاد هم دارید؟
    نگویید که اعتقاد دارید که اگر کوچکترین اعتقادی داشتید این وضعیتمان نبود

    اما من دلم میگیرد :

    وقتی به عکس شهید غلامعلی نگاه میکنم دلم میسوزد که اگر زنده میماند حتما برای خودش کسی میشد
    کسی که دانشجوی دانشگاه بود
    کسی که پاسدار بود
    کسی که درعملیات فتح المبین تنها جان پناهش در آن دشت ، قطر آسفالت کنار جاده بود
    کسی که میتوانست برگردد اما ماند
    شهید غلامعلی
    ای کاش بودی و میدیدی که چه بازی ها میکند این چرخ بازیگر

    خیلی از این سرداران و سرلشکران و مدیران با جان دادن شما ها سردار و سرلشکر و مدیر شدند …. و به خود هم می بالند
    نمیدانم چطور رویشان میشود که باز هم از شما هزینه میکنند برای رسیدن به مقاصد پلیدشان

    بارها و بارها به سبب مشکلی که برایم پیش آمده بود کمک خواستم ….. اما دریغ …
    بارها و بارها اینجا نوشتم که از خانواده شهدا هستیم برایمان مشکلی کاری بوجود آمده اما دریغ
    کمک خواستیم اما دریغ …..
    حالا به ناچار سر به گریبان فرو برده ایم و مرگ خود را از خدا میخواهیم

    اما حالا همه دلشان برای خانواده شهدا سوخته از جمله دوستان منتظر خبر در اینجا
    حالا چه اتفاقی افتاده آقایان ،
    باعث دلگیری است :

    سردبیر هم ما را به خاطر مشکلی که داشتیم به خود خدا حواله کرد

  2. ناشناس می گوید

    سلام.فقط می گوییم شهدا شرمنده تون هستیم……

  3. ذره بین حقیقت یاب. می گوید

    با سلام و عرض ارادت
    خیلی دلم سوخت … آتش گرفتم.کار این روزهای دنیا شده سوزاندن و ما بعد از هر حادثه ای دو بار مصیبت و تلخی اش را می چشیم …. یکی تلخی و ناگواری خود حادثه و مصیبت واقع شده و دیگری توجیه نابخردانه ی توجیه کنندگان …. که دومی حال آدم را بدتر و بیشتر می گیرد……کاش توجیه نکنید و سکوت کنید…

    یاد قسمتی از وصیت نامه ی شهیدی بزرگوار افتادم که یک زمانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوانده بودم…..
    من نه جنگ را فهمیده ام و نه در جنگ بوده ام و نه فهم آن همه ایثار و بزرگواری مردان گمنامش را دارم ….
    مردانی که اگر نبودند ….
    به قول سردبیر بزرگوار ما باید ولشان کرد در نزاع های خانوادگی و بازی های دلار و دنیا پرستی شان ….کاری به کار آنها نداریم ….اما وصیت شهیدی را عنوان می کنم و متذکر می شوم که خیلی از شما ها مرد تر و با وجدان تر است…
    جناب فرمانده قضاوت با خودت تا بفهمی که در کدام دسته هستی و بدانی فریب و فریبکار چیست….

    شهید حمید باکری ( قائم مقام لشگر 10 عاشورا ) در قسمتی از وصیت نامه خود آورده است:
    دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرامی رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان سه دسته می شوند:
    ۱- دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر میخیزند و از گذشته خود پشیمان اند.
    ۲- دسته ای راه بی تفاوتی را برمیگزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند.
    ۳- دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.
    پس از خدا بخواهید با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جز دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود.
    اللهم ارزقنا حلاوه الشهاده فی سبیلک.
    اللهم اشغل الظالمین بالظالمین
    اللهم اشغل الظالمین بأنفسهم.
    یا علی – ذره بین حقیقت یاب . دی 97

  4. همکارشما می گوید

    سلام باتک تک جمله هاتون اقای سردبیرعزیز لرزه به تنم افتاد و اشک درچشمانم جمع شد من ازخانواده شهدا نیستم متاسفانه ولی امیدوارم خداوند به مادران شهدا صبر بده مادران تا زنده هستند بیاد فرزندان عزیزشون که عین گل پرپر شدند هستند ولی دردلشون نه درظاهر که من وشما متوجه بشیم واونا افتخار میکنند به داشتن همچین فرزندانی که دردامن پاکشون پرورش دادند و فدائی ایران کردند خدا نگهدار همه مادران مخصوصا مادران شهید باشه انشااله

  5. ناشناس می گوید

    اقای وزیر وضعیت نیروهای شرکتی مخابرات از کربلای 4 خیلی وخیم تر است با حقوق ماهی یک میلون وچهارصد کمرمان خم شد

  6. رساگو می گوید

    سلام به شهدای بابصیرت،عزیزانی که همه چیز رامیدانستندلیکن جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند،تا ماراحت باشیم والبته خودشان به مقام والای شهادت رسیدند که مقصود همین بود و بس

نظرات بسته شده است.