مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

از دبستان امیرکبیر میانه تا سازمان فضایی اروپا

[box]مخابرات ما- گفتگو با وحید جروقی فوق‌دکترای مخابرات ماهواره و پژوهش‌گر ارشد سازمان فضایی اروپا در این صفحه [/box]

 

مخابرات ما – حتما تعجب خواهید کرد اگر بدانید روزگاری نیروی شرکتی مخابرات میانه و  همراه اول بوده است.اما وقتی حاضر نشدند با او قرارداد ببندند تصمیمی دیگر گرفت ….

صحبت از  وحید جروقی است ، فوق‌دکترای مخابرات ماهواره و پژوهش‌گر ارشد سازمان فضایی اروپا !

***

گفــت‌وگـــــو را از تفـــاوت استانداردهاي‌مان با اروپايي‌ها آغاز کنيم.

شايد مهم‌ترين تفاوت قابل لمس از نظرگاه زندگي حرفه‌اي-تحصيلي من ارزشي‌ست که براي متخصصين و تحصيل‌کرده‌ها قائل هستند. طبعاً مهم‌ترين علت بروز اين اختلاف نگاه را بايد در پمپاژ فله‌اي مدارک آکادميک در ايران جست‌وجو کرد. عناوين بي‌اعتباري که بدون کسب تخصص و مهارت لازم و به سادگي به افراد چسبانده مي‌شوند.

محل فعاليت من در ايران شرکت مخابرات بود. بعد از مدت‌ها کلنجار رفتن، اداره‌ي مخابرت شهر حتي حاضر به عقد يک قرارداد ساده هم براي ادامه‌ي همکاري من نشد تا اين‌که پس از مدت‌ها کش‌وقوس فراوان عطايشان را به لقايشان بخشيدم. وگرنه عزيمت به خارج از ايران ابداً در مخيّله‌ي من هم نمي‌گنجيد. اما عدو شد سبب خير –و با اين‌که بارها از شرکت‌هاي مخابراتي ايران درخواست کار کرده و علي‌رغم وجود موقعيت جواب منفي شنيده‌بودم- حين رفتن به اعضاي هيئت‌مديره‌ي همراه اول اين وعده را دادم که روزي از نگه نداشتن من پشيمان خواهيد شد و روزي مي‌رسد که شما درخواست بدهيد و من رد کنم و امروز همان روز است که پشت‌سرهم سازمان ملي نخبگان و جاهاي ديگر پيغام و ايميل مي‌دهند و من ديگر حتي حاضر به عضويت در اين نهادها هم نيستم.

.

آقاي دکتر! گفته‌ايد بعد از رفتن به اروپا بارها پشيمان شده‌ايد که چرا زودتر اقدام به سفر نکرده بوديد!

من قريب شش سال که در مخابرات ميانه بودم ياد ندارم موردي باشد که براي حل خرابي نياز به بازرس از تبريز داشته باشيم. يعني داکيومنتي که ژاپن به روي سيستم فرستاده بود، شايد در کشور نهايتاً ده نفر از آن اطلاع داشتيم و تسلطم به روي دستگاه کامل بود. خيلي تلاش کردم که حتي با يک شغل پايين‌دست در ميانه بمانم ولي به قدري آزار ديدم که همواره حسرت 6سالي که در مخابرات ايران بي‌نتيجه صرف کردم خورده و قطعاً سال‌هاي سال خواهم خورد. چراکه مطمئنم اگر زودتر مي‌رفتم موفق‌تر بودم.

.

شما با بورس تحصيلي نوعA براي دکترا رفتيد اما تا مقطع فوق‌دکترا با بورس سازمان فضايي اروپا ادامه‌ي تحصيل داديد. اين موفقيت تا جذب شما به خود سازمان فضايي اروپا ادامه داشته و دارد. حضور يک دانشجوي ايراني در اين سازمان اتفاق خوشايندي‌ست که شايد هرچنددهه يک بار رخ دهد.

بعد از نااميدي از اين‌جا درخواست خروج دادم. البته نااميدي توأمان با آزار شديد روحي از رفتار و بي‌توجهي شرکت مخابرات ايران که ديده‌بودم باعث عجله‌ي من در عزيمت شد. شايد با صبر و حوصله‌ي بيش‌تر مي‌توانستم بورسي بهتر در ديگر کشورها بگيرم. به هر حال با اولين پذيرش من تصميم به خروج گرفتم. و علي‌رغم اشتباه سفارت اسپانيا و نقص سهوي مدارک ارسالي از دانشگاه و رد اوليه ويزا نهايتاً ويزا گرفته و عازم اسپانيا شدم. شايد اولين امتياز، پروژه‌هاي تز دکتراي من بود که شامل آن دسته از پروژه‌هايي مي‌شد که خود سازمان فضايي اروپا ارائه کرده بود.يکي از تيم‌هاي تحقيقاتي تعريف شده از سوي سازمان فضايي اتحاديه، همان سنتري بود که من در آن مشغول به کار بودم و به واسطه‌ي استاد راهنماي من –که از مدير پروژه‌هاي سازمان بود- عملاً من به عنوان هماهنگ کننده‌ي پروژه انتخاب شدم و اين موقعيت براي من فراهم شد تا با اعضاي سازمان و مرتبطين آن در ساير کشورها ارتباط داشته باشم. بعد از دکترا حين ورود من به مرحله‌ي فوق دکترا به واسطه‌ي آشنايي با اعضاي سازمان،ESA بورس تحصيلي مرا پذيرفت.البته تز دکتراي من هم ادامه داشت و مطالعه‌ي عميق و دقيق‌تري روي جزئياتش شد و همانطور که شرکت اينمارست (از شرکتهاي معتبر و بزرگ بريتانيايي فعال در حوزه‌ي ارتباطات) اميد داشت به نتيجه هم رسيد. اين فرصت چهارپنج‌ساله ضمن صميميت ما با بچه‌هاي سازمان همزمان شد با ورود دکتر ال‌آقا از کانادا به عنوان معاون پژوهشي سازمان. ايراني بودن ايشان باعث حل بسياري از مسائل و حساسيت‌هايي که بر روي مليت ما بود شد. مشکل اين‌جا بود که سازمان فضايي اروپا علي‌رغم ناسا قادر به جذب نيرو از خارج از اتحاديه نبود و هنوز هم با اين مشکل مواجه هستند… پروژه‌اي هم که تعريف کرده‌بودند دقيقاً منطبق با تز 5ساله‌ي من بود. و اين باعث اشتياق آنها مي‌شد. مواردي مورد نياز آنها بود که من در دکترا و پسادکترا به‌طور کامل انجام داده‌بودم و اين پروژه ادامه‌ي تز من بود. اما همين مشکل که اعضاي اسا بايد حتماً از تبعه‌ي اتحاديه باشند ادامه داشت. ماجراي يکي از نوابغ نپالي که به‌شدت مورد احتياج آن‌ها بوده و به دليل مليت خارج از اتحاديه پذيرشش ميسر نشد به‌شدت سازمان را براي حل اين چالش بزرگ درگير کرده بود. علي‌اي‌حال به عنوان پژوهش‌گر مهمان وارد سازمان شدم. و امروز به‌عنوان پژوهشگر ارشد در سازمان مشغول به فعاليت هستم.

.

و پروژه‌ي شما در ESA؟

امروزه تقريباً تمام ابزار ارتباطي کاربران خانگي اعم از ADSL يا تلفن‌ها، لينک‌هاي‌شان شهري بوده و با آنتن‌هاي زميني کار مي‌کنند. هدفي که امريکا و اتحاديه تعقيب مي‌کنند و ناسا به مراتب جلوتر است، امکان‌سنجي انتقال و پردازش اين داده‌ها از ماهواره  به جاي ايستگاه‌هاي زميني است که ديگر براي نمونه با مشکل نقطه‌ي کور آنتن‌هاي زميني مواجه نباشيم.

.

درست است که شما يک‌بار به معنايي از ايران رانده شده‌ايد اما در اوضاع کنوني موقعيت علمي و فني شما چه تأثيري مي‌تواند براي وطن‌تان داشته باشد.

البته اوضاع تغيير چنداني نکرده است. تنها کاري که از دست ما برمي‌آيد و ناشي از عرق ملي ماست، همکاري با دانشجويان ارشد و دکترا و راهنمايي و مشاوره در تزهايشان است و در اين مورد هم غالباً تمرکز من بر روي دانشجويان همشهري خودمان است. که بحمدا… دانشجويان موفقي هم در مقاطع دکترا و حتي بالاتر هستند.

.

آقاي دکتر! بارها گفته‌ايد که در زمان مراجعه وسفر به ايران؛ جوانان ميانه‌اي براي کسب اطلاعات درخصوص سفر و اقامت به اروپا به کرّات به شما مراجعه مي‌کنند. اين جوانان را اگر به ‌طور کلي به دودسته‌ي صاحب تحصيلات آکادميک ودسته‌ي دوم رده‌ي تحصيلي پائين‌تر تقسيم‌بندي کنيم با يک تضاد کلي روبرو مي‌شويم! وآن اين‌ که دو قشر از يک نسل يک تفکر مشترک دارند وآنهم خروج ازايران و اقامت در کشوري‌ست که شايد تفاوت‌هاي فکري وفرهنگي فاحشي با ايران دارد؛ کمااين‌که شنيده شده که برخي ازاين مهاجران به مشاغلي همچون نظافت سرويس‌هاي بهداشتي تن داده‌اند اما درعين حال حاضر به بازگشت به ايران نيستند. بفرمائيد آن‌چه مي‌تواند اين سختي رابراي اين جوانان توجيه کند چيست؟

با کنار گذاشتن مشکلات اقتصادي که البته از مسائل مهم و شايد مهم‌ترين مسئله‌ي کنوني ما باشد، مشاهدات و تجربه، اين جرأت را به من مي‌دهد که بگويم خيلي‌ها از اين فرهنگ گريزانند.شايد خيلي‌ها اين تصور را دارند که الآن در اروپا برايشان فرش قرمز پهن شده! اما غالب کساني که به اروپا آمده‌اند مخصوصاً مهاجران غيرقانوني به شغل‌هايي به‌مراتب پايين‌تر از شغل قبلي‌شان در ايران، اشتغال دارند.

مسائلي مثل اختلاس‌هاي بزرگ و پارتي‌بازي و… چه بسا در اروپا هم وجود دارد اما اين مشکلات براي منِ ايراني که تعلقي به آن آب و خاک ندارم حساسيت‌برانگيز نيست.اما همين وضعيت در کشور خودمان باعث سرخوردگي‌ست. جذب حداکثري دانشجو و استاد بي‌سواد ماحصلش جز تحويل عده‌اي فارغ‌التحصيل بي‌سواد به جامعه نخواهد بود که به جرأت مي‌توانم بگويم سطح سواد بسياري از فوق‌ليسانس‌هاي ايران در حد فوق ديپلمه‌هاي آن‌جا هم نيست.

اما آن‌چه که بديهي‌ست مهاجرت بسياري از ايراني‌ها براي رسيدن به رفاه بيش‌تر است و سطح رفاه بالاي کشورهاي جهان اول اعم از اروپا و امريکا غيرقابل انکار است.

.

ماعلي‌رغم ادعاهاي خودماني که هوش ايراني ‌جماعت را وافر  و بهره‌ي آن‌را نبوغ قلمداد مي‌کنيم؛ درسطوح بالاي علمي شاهد فروش پايان‌نامه وحتّي تز دکتري هستيم. غير ازاين‌ که اين ورطه بي‌سوادي را به همراه خواهد داشت؛ تحليل شما از تأثير اين حرکت برسيستم آموزشي ايران در دراز مدت وکوتاه مدت چيست؟

به نکته‌ي خوبي اشاره کرديد. سرقت علمي و اين درد بزرگي که اواخر هم با گندي که برخي اساتيد زدند بين‌المللي شد به باور من بحران علمي بزرگي‌ست که دامن‌گير ما شده است. البته که در نبوغ ايراني‌ها شکي نيست. به‌عنوان مثال در مقايسه با کشور چين با جمعيتي ميلياردي، تفاوت ميزان ترزيق نوابغ علمي در بين ما و چين عددي بسيار کوچک بوده و هست. همين نمونه‌اي که از معاون پژوهشي سازمان فضايي اتحاديه -به عنوان قطب بزرگ علمي و اوج تکنولوژي مخابرات که نقطه‌ي کانوني آن ماهواره‌ مي‌باشد- مثال زدم و بسياري از پست‌هاي کليدي علمي و فني که در تصاحب نوابغ ايراني‌ست. اما آسيب اساسي و شايد غير قابل جبراني که اين امر بر سيستم آموزشي خواهد داشت، از بين رفتن زيرساخت‌هاي آموزشي و ويتريني از مدرک‌‌‌هاي بدون هسته‌ي علمي خواهد بود.

.

به چه علت بعد از اتمام تحصيل به فکر بازگشت به ايران نيستيد؟

واقعاً بستري براي بازگشت آماده نيست. بازگشت من حتماً توأم با سردرگمي خواهد بود.

.

تفاوت اصلي تحصيل دردانشگاه‌هاي ايران با اروپا و يا آمريکا چيست؟ از آنجايي ‌که شما سابقه حضور در چندين کنفرانس بين‌المللي درکشور آمريکا را هم داريد.

ببينيد! مطمئن باشيد تمامي تزهاي به انجام رسيده‌ي در اروپا و آمريکا، صنعت را به‌عنوان پشتوانه پشت سرخود دارند. به باور من مهم‌ترين تفاوت، ارتباط قوي بين صنعت و دانشگاه در دانشگاه‌هاي اروپا و آمريکاست. هيچ پروژه و پايان‌نامه‌اي بلااستفاده نخواهد ماند. و البته بين اروپا و آمريکا تفاوت در سرعت به انجام رسيدن پروژه‌هاست که بالطبع آمريکا با شتاب زيادي درحال گام برداشتن رو به توسعه است.

.

آقاي دکتر ! اگر اجازه بدهيد از جنبه‌هاي عمومي زندگي علمي شما فارغ شويم. براي همه مهم است بدانند وحيد جروقي چه‌طور به اروپا رسيد.

من بزرگ‌شده‌ي سرچشمه‌ي ميانه هستم. سال مهاجرت من به اسپانيا، توان مالي من نه تقريباً که دقيقاً نزديک به صفر بود. ضمن اين‌که نگاه سنتي که به ما به‌عنوان خانواده‌ي شهيد مي‌شد و همين‌طور سفارش‌هاي مادرم به من که رفتنم را در تضاد با ايثارگري و شهادت برادرم قلمداد مي‌کرد و ساير اطرافيان؛ عواملي بودند که دست در دست هم، رفتنم را تحت‌الشعاع قرار مي‌دادند.  آن ايام اين نوع فشارها و ممانعت‌ها تنهايي کامل من را رقم زدند. نکته‌ي جالب ديگر با نهايت تأسف آنجاست که در ميانه حتي يک کلاس زبان پيدا نمي‌شد . و من مجبور بودم هفته‌اي سه روز براي شرکت در آموزشگاههاي زبان IELTS عازم تهران شوم و سه روز ديگر را شيفت اداره‌ي مخابرات ميانه بودم. لازم مي‌بينم از برادر عزيزم آقاي بهروز جلالي يادي کنم. انساني به تمام معنا که مثل يک برادر واقعي ايامي که حقوق اداره حتي کفاف قسط‌هاي مرا هم نمي‌داد پول بليت مرا براي مسافرتهاي آن روز به کلاس‌هاي زبان، بدون هيچ چشم‌داشت تامين مي‌کرد. شايد اگر آن روز او و کمکهايش نبود من هم ديگر در اين موقعيت نبودم. و البته ايشان هميشه موقعيت کنوني من را پيش‌بيني مي‌کردند.

شرايطي پيش آمده بود که من تنها هزينه‌ي بليت رفت و برگشت به تهران را در جيب داشتم .از قضا ماه رمضان هم بود و تنها پولي که براي من باقي مي‌ماند فقط و فقط پول يک قرص نان بربري بود. براي افطار و سحر.  يکي از شبها در محوطه ترمينال در تهران که به‌شدت هم گرسنگي عذابم مي‌داد، طبق معمول نشسته بودم و در حال خودن بربري بودم. لحظه‌اي است که هيچ‌گاه فراموش نخواهم کرد. يکي از مسافران يا رهگذران عبوري با نگاهي حسرت‌بار يک تن ماهي گذاشت روي بربري من و رفت.

(اشک امان چشم‌هاي سرخ‌شده‌ي دکتر جروقي را بريده است) خدا را شکر کردم. اما بعد خردن افطار درب تن ماهي به‌گونه‌اي دست مرا بريده بود که پارچه‌اي که بسته‌بودم ياراي انعقاد خونش را نداشت. تا جايي که در اتوبوس راننده و مسافرها با نااميدي از سرحال آوردن مرا به بيمارستان رسانده بودم که به‌حمدا… گذشت.

.

بعد عبور از اين شرايط سخت و دريافت IELTS؛ با توجه به اينکه خطوط اينترنت آن زمان Dial-Up بود و آقاي کبيري آن موقع‌ها اينترنت را براي اولين بار به ميانه آورده بودند لينکي را به من دادند و هيچ‌وقت فراموش نمي‌کنم که آپلود مدارک من براي اولين بار يک‌ونيم روز طول کشيد. و مصاحبه‌ي من هم به خاطر همين مشکل بطور آنلاين مقدور نشد و مصاحبه‌ي من کتبي صورت گرفت. به هرحال به لطف خدا پذيرش صورت گرفت و رسيديم به مرحله‌ي ويزا. رد ويزا در مرحله‌ي اول تمام اميدهاي زندگي مرا نااميد کرد. عملاً ديگر همه‌چيز براي من تمام شده بود. به توصيه‌ي دوستان و از آنجاييکه واقعاً ديگر چيزي براي از دست دادن نداشتم رفتم و باصطلاح خوابيدم جلوي سفارت. در عين اينکه با بورس تحصيلي من پس از مکاتبات طولاني موافقت شده بود رد ويزاي من دليلي نداشت. به هرحال با ممارست زيادي که به خرج دادم اجازه پيدا کردم ملاقاتي با کنسول سفارت اسپانيا داشته باشم و در اين ملاقات مشخص شد نقص مدرکي که به علت بي‌اطلاعي دانشگاه ارسال نشده و در پرونده قرار نگرفته بود عامل ريجکت من بوده است. که بعد از کلي تلاش در نهايت حل شد.

در واقع دو نوع بورس تحصيلي وجود دارد. بورسهاي وزارتخانه‌ها و نهادهاي دولتي که به درخواست اساتيد و با ارسال پورپوزال صورت مي‌گيرد و وزارتخانه‌ها تصميم مي‌گيرند براي کدام نوع پروپوزال پول تزريق کنند. پوروپوزال استادي که من با او در تماس بودم مورد تصويب قرار گرفته بود و با بررسي مدارک به هرحال من براي همکاري در آن پروژه انتخاب شدم و علي‌رغم همه‌ي مخالفت‌ها با کلي خاطره وارد اروپا شدم. البته احتمال اين هم بود که اگر با استقبال استادم در فرودگاه مواجه نمي‌شدم بدليل استرس و ورود به دنيايي که با تمام زندگي گذشته‌ي من تفاوت داشت از همان‌جا به ايران برمي‌گشتم.

حقيقت امر چه ما باور کنيم و چه نکنيم نظم حاکم در آنجا خيلي سريع استرس من را از بين برد. به‌طوري که بزودي برايم مسجل شد که وظيفه‌اي جز درس خواندن ندارم.

.

تا به حال از زندگي مأيوس شديد؟

بلي! دقيقاً موقعي که ويزا رد شد. به جرأت مي‌توانم بگويم تاريک‌ترين شب زندگي من بود. شايد اگر تنهايي من آن شب کمي بيش‌تر طول مي‌کشيد يا اگر آن شب طولاني‌تر بود ديگر الان زنده نبودم. چون تمام فشارها را به اميد رفتن تحمل کرده بودم. تاريک‌ترين شب زندگي من همان شب بود که به سختي صبح شد.

.

اگر بنا براين بود که زندگي‌ها با اين فرصت تجربه تکرار شوند همين مسيري که آمديد را دنبال مي‌کرديد؟

نه! آرزوي دوران کودکي من افسري بود که به مرور رنگ باخت. اما در دوران دبيرستان تصميم واقعي من پزشکي بود.آن زمان اوايل نظام جديد آموزشي بود و مشاوران شديداً مرا به خواندن رشته‌ي رياضي ترغيب و تشويق مي‌کردند. خانواده‌ي ما را نيز براي خواندن رياضي متقاعد کرده بودند. اما الان اگر برگردم به آن دوران قطعاً رشته‌ي تجربي و مشخصا پزشکي را انتخاب خواهم کرد.

.

افق ايده‌آل؟

روزي برسد که همان کاري که امروز براي ساير سازمان‌ها و کشورها انجام مي‌دهيم در کشور خودمان و براي مردم همين سرزمين انجام دهيم. البته شايد اين آرزو هيچ‌وقت محقق نشود.

.

اگر قرار بر اين باشد که 5نفر از ايران همراه خود ببريد چه کساني را انتخاب مي‌کنيد؟

قطعاً اول مادر. چهار نفر بعدي شايد دلمان بخواهد خواهر و بقيه‌ي اعضاي خانواده باشند، اما اينها عزيزاني هستند که هميشه مي‌توان در موقعيت‌ها و مکان‌هاي مختلف آنها را ملاقات کرد. دوست دارم چهارنفر بعدي را از دانشجويان و متخصصاني انتخاب کنم که بعد از تحصيل در اروپا، براي علم‌آموزي و خدمت به ايران به وطن برگردند.

.

بزرگترين انتقادي که به خودتان داريد؟

صبر بيش ازحد. شايد اين صبر بيهوده بعضي مواقع راه رسيدنم را به هدف طولاني مي‌کند و حتي گاهي اوقات مانع رسيدن و يا از دست دادن برخي موقعيت‌ها برايم مي‌شود. به‌عنوان مثال همين صبر بيهوده‌ي من در مخابرات ميانه.

صبر چيز خوبيست ولي گاهي اوقات قدرت ريسک‌پذيري آدم را کاهش مي‌دهد. ريسک‌پذيري يکي از عوامل موفقيت است.

.

بدترين خبر؟

فوت پدر! دو روز از رسيدنم به اسپانيا نگذشته بود که خبر فوت پدر رسيد.

.

و بهترين خبر؟

سکوت…

.

لحظه‌هاي دلتنگي در اروپا

لحظه‌به‌لحظه‌ي اروپا دل‌تنگي‌ست. تنهايي ما هر لحظه‌ در آنجا قابل لمس است. اروپا براي ما دروديوار است. ریشه­ ی ما اينجاست. شهر ما. انسان‌ها هيچ‌وقت از اصل خود جدا نمي‌شوند.  ما از زماني که چشم بازکرده‌ايم از خانه‌هايمان صداي ياحسين شنيده‌ايم. دردناک‌ترين لحظه‌اي که در اروپا من از ماندنمان منزجر مي‌شوم ايام تاسوعا و عاشوراست.  اين ايام به هر قيمت ممکن حاضر مي‌شوم در ايران باشم.

تنها کاري که از دست من و همسرم براي تسکين خودمان در اين دو روز برمي‌آيد اين است که از صبح در تدارک خريد لوازم، تهيه‌ي ساندويچ و پخش شبانه‌ي آن‌ها تا صبح بين فقرا باشيم.

.

وطن؟

ريشه

.

آينده‌اي که براي خوتان متصور هستيد؟

آينده بدون اراده‌ي ما در حال رسيدن است.  مهم در حال زندگي کردن و مفيد و مثبت بودن است.

علم بهتر است يا ثروت؟

من مصداق بارز بهتر بودن علم هستم.  جايي که من الان هستم براي رسيدن به آن بايد از چهار لايه‌ي امنيتي گذشت و با هيچ ثروتي نمي‌توان از اين لايه‌ها عبور کرد.

.

رفيق جزيره‌ي تنهايي؟

نهج‌البلاغه و ترجمه‌ي انگليسي آن

.

و کلام آخر؟

تشکر از دوستاني که مديونشان بوده‌ام.  قادر حسن‌زاده و محمدآقاي بهجتي که لحظه‌هاي بسيار سخت من در کنارم بوده‌اند. همسر عزيزم. دامادهاي عزيزمان و دونفر از معلم‌هاي عزيزي که شايد اگر نبودند من در اين موقعيت نبودم. آقايان داودي و کارگر دبيران عزير زبان و ادبيات که البته هنوز به‌گمانم وقت آن‌که براي عرض ادب خدمتشان برسم نرسيده است. چرا که دوست دارم زماني اين اتفاق رخ دهد که در موقعيت شغلي فراتر از موقعيت کنوني باشم. شايد اگر حمايت‌هاي ايشان نبود من به اين نقطه نرسيده بودم. و البته آقاي دکتر جليل اجلي که حق برادري به گردن من داشته و همواره مديون محبت‌هاي او بوده و هستم و بي‌تعارف اگر لحظه‌اي اراده کنند آماده هستم زندگي‌ام را رها و با اشتياق در خدمت اين برادر دوست‌داشتني باشم. و تشکر آخر از همه‌ي دوستان عزيزتر از جانمان در ميانه!

.

[box]مخابرات ما – خواندید؟ چند نفر از اینها همین الان در بین ما زندگی می کنند و ما تحت عنوان شرکتی , پیمانکاری یا حتی رسمی … آنان را از خود رانده ایم؟ …

ما چه می کنیم؟ به کجا می خواهیم برسیم؟

من شعار نمیدهم. همین الان , یکی از دوستانم , قراردادی سال 92 , بدنیال گرفتن پذیرش است. میدانید او مدرکش را از کجا گرفته است؟! ….[/box]

769490cookie-checkاز دبستان امیرکبیر میانه تا سازمان فضایی اروپا

Please rate this

0 1 2 3 4 5
9 نظرات
  1. یعقوب حسن زاده می گوید

    از شنیدن نام این شخصیت بزرگوار با این درجه علمی بر ایرانی بودنم می بالم و از شنیدن رنج نامه این عزیز عرق شرم بر پیشانیم نشست و به نوبه خود ازمحضر ایشان عذر خواهی دارم چرا که بنده هم مخابراتیم و ای کاش سایر کسانی که به نوعی موجب رنجش برای ایشان شده اند با زبان عذر حداقل بار سنگین شرمساری را کم کنند و امکان بلوغ علمی و فنی را برای همه علاقه مندان این عرصه مهیا کنند -به امید ان روز

  2. محسن می گوید

    به نظرم مخابرات نیاز به افراد نخبه نداره و اینجور افراد رو مایه خطر خودش میبینه.95 درصد افراد را میخواد که کارای روزمره انجام بدن یه مبلغ جزیی بهشون بده چیزی هم بشه تهدید به اخراج کنه.طبیعیه ادم تو این سیستم نمیتونه رشد کنه واستعداد هاش هر روز سرکوب میشه.
    دوست عزیز ما بهترین کار رو انجام داد.بهشون تبریک میگم.واقعا بعضی وقتا صبر بده و ریسک کردن خوبه.

  3. محسن می گوید

    سلام
    سردبیر عزیز

    با سلام اخیرا در ادارات مخابرات شهرستانها بعد از بازنشستگی کارکنان برخی از کارگزاران محترم دفاتر روستایی را
    با همان حقوق قبلی در مشاغل اداری و فنی به کار گرفته اند پر واضح است که شرکت مخابرات با این کار اهدافی
    را دنبال می کند که بعدا نتایج ان مشخص خواهد شد.

  4. حیدر می گوید

    واقعا این مطالب را اقایون مدیران کشور نمی دانند حتما می دانند چیزی که در مخابرات باب شده هر کسی که در مخابرات مدیر شدویا کارمند رسمی هیچ رغبی به بازنشسته شدن ندارد سیستم مخابرات الان سیستمی شده کاملا پیر وروز به روز پیر تر نیز می شود به نظرم اقایون یک ارامگاهی نیز در کنار هر مرکز مخابراتی در نظر بگیرند بهتر است چون الان خیلی از اقایون نزدیک 40سال است شاغلند و از هیچ قانونی هم پیروی نمی کنند که بازنشسنه شوند طبیعی است سیستم که پیر شد اجازه نخواهد داد جوانان دانشمندی مثل آقای دکتر وحید جروقی در این کشور مخصوصا مخابراتشکوفا شوند ولهش میکنند .شرکتی که بجوانگرایی فکر نکند سیستم وافکار حاکم در آن نیز کهنه وفرسوده میشود قابل توجه بعضی ها میگند شرکتی ها با پارت و رابطه وارد مخابرات شده اند پس اصلا چنین نیست مخابرات سنگ بی تدبیری مدیران کهنه وپیر را میخورد. حرف زیاد است ولی به این اندازه اکتفا میکنم وآقایون نیز بخود بیایند

  5. سرزمین خدا می گوید

    بیشتر نیروهای شرکتی مخابرات با استعداد و نبوغ بالایی دارند ولی متاسفانه بهشون فرصت خودنمایی در مخابرات داده نمیشه

  6. محمود4آزی می گوید

    فقط کافیست که بخواهیم آنوقت همه چیز می شود.

  7. امیر می گوید

    دقیقا … بنده هم از قراردادیهای 92 و بدنبال پذیرش هستم چون انگیزه و امنیت شغلی ما را که حق مسلم و قانونی مان بوده را مخابرات با عدم اجرای آئین نامه از ما گرفته است.

  8. ناشناس می گوید

    سلام
    برای این برادر عزیز آرزوی توفیق بیشتر می کنم.
    ولی این نکته قابل ذکر است که مسئله ایشان مربوط به مخابرات نمی شود بلکه مربوط به مسایل کلی کشور می باشد.
    شاید اغراق نباشد اگر بگویم 80 درصد شرکتی ها در مخابرات ایران با حمایت کارکنان مخابرات بصورت زیرزمینی و محرمانه در حال ادامه تحصیل هستند.

  9. رازی می گوید

    به قول هم وطنان عزیز آذریمان اگر اشتباه نکنم” یاشاسین میانه”.اما بعد .عزیز برادر خداوند برادر شهیدتان را با ارباب شهدا محشور نماید!وما را مشمول دعای مادران گرانقدر شهدا قرار دهد.که جانانه وصادقانه عرض نمایم که 70 سال عبادت خالصانه را با دعای اندک مادران شهدا برابر نمی دانم .واما برادر جلیل القدر خوشا بهحال شما که خداوند این توانائی وقابلیت وصبر وانرژی را در وجود شما قرار داد که توانستید بر اثر صبر نوبت ظفر برای خویش مهیا نمائید .تا کنون ونیز تا آینده هر چه تحصیل نمائید قدرالسهمی بیشتر متعلق به خودتان است واندک حاصلی برای خلق خدا!عزیز ترین بندگان نزد خداوند آنانی هستندکه بیشترین نفع وسود را برای خلق خدا دارند!خواه در کسوت عضو نخبه سازمان های فضائی ویا هم وطنان میوه فروش کرد ولر وترک و… در میادین تره بار.من نیز زاده خانواده فقرم.از کارگری ساختمان تا دستفروشی ومیوه فروشی و…. انجام دادم ودر نهایت سختی وبا ممانعت های فراوان موفق شدم مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه شهید بهشتی اخذ نمایم .اما فشار های زندگی چنان خردم کرد که تا حال 2 تا سکته( مغزی وقلبی) زده ام .هم اینک روز بسر می کنم ودر واپسین سالهای عمر به گذشته می نگرم واز خداشاکرم که با نظر رحیمانه او انشاء.. بار امانت را سالم به مقصد برسانم .امید است هرچه بیشتر موفق ومنصور باشید وبرای خلق خدا مفید تر.خداوند در گردش آسمانها وزمین نور هدایت ورستگاری برای صاحبان خرد قرار داده که شما در مسیررسیدن به اوج هدایت ورستگاری هستید .خداوند را برای نصرتی که نصیبتان نموده شاکر باشید که خداوند با صابران است .با دل پاکتان برای همه مردم جهان دعا نمائید.

نظرات بسته شده است.