مخابرات ما
خبرگزاری مخابرات ما

شب نشینی با سردبیر

حتی حوصله غلط گیری ندارم! اگر شما حوصله ندارین نخونین! یکی دو ساعت دیگه بر میدارم این مطلب رو.

مخابرات ما- (سردبیر) – دقایقی تا فوتبال ساعت ۱۰:۳۰ شب مونده! بازی آلمان- اسپانیا! درسته که هیچ حس و حالی به فوتبال برام باقی نمونده ولی میخوام امشب این فوتبال رو ببینم شاید حالم کمی بهتر شه.

 

اما در این فرصت کوتاه وقتی دیدم هم حال شما بده هم حال من، گفتم چند دقیقه صحبت کنیم.شما حرفهاتون رو در ۳۰۰ تا کامنتی نوشتید که امروز نوشتید حالا نوبت منه حرف بزنم.

حقوق دوستان شرکتی در مازندران و فارس قرار بود عصری واریز بشه به یک دلیل خیلی مسخره واریز نشده.مونده فردا صبح.اونا حالشون بده.و من حالم بدتر از اونا! آخه چرا … یعنی راه حلی نداشته؟!…

یکی دیگه از دوستانم هم یک ماه میشه که حالش بده! حس و حالش بده! وگرنه هرگز امروز این اتفاق نمی افتاد.اگر بود صد تا از این مشکلات رو حل می کرد!یعنی هر طوری بود بانکی ها رو نگه می داشت! اما حالش بده … و نیست! رفته!

 

دوستان رسمی که حقوق نگرفتن! جیب های همه مون خالیه! چیب خالی حالی برای آدم نمیذاره! …. یکی وقتی میاد تمام حساب و کتاب تو رو به هم میزنه و نمیتونی جمعش کنی … حال بدی پیدا می کنی! نمی تونی فحشش هم بدی! دوستته دیگه!

 

از اون طرف داری همه چی رو به هم میدوزی تا هم مخابرات نجات پیدا کنه و هم خواسته های اخیر همه محقق بشه! خودتو می کشی.میلیمتری برنامه ریزی می کنی … و هر بار احساس می کنی دو ر.ویی و نفاق مشکل درست میکنه … باز براش برنامه می چینی … نفع همه توشه! تلاشت داره به جاهایی میرسه که …

در این گیرو دار می بینی باز هیئت مدیره و مدیر عامل گز نکرده پاره کرده! بازنشسته ها رو جدا کرده از روند مطالبات! مسیرشون رو برده سمت دیگری ….اون وقت حالت بد  میشه آنقدر بد که اندازه نداره! … کاش دو روز صبر میکردن ….

چرا دو روز؟ … چون که قطعا همه چی عوض میشه … اینجوری نمی مونه!

 

وقتی به همه راه نشون میدی و آینده رو جلوی چشمشون میاری و … ولی باز چشم بسته حرکت می کنن و منافع لحطه ای سهامدار رو می بینن … حالت بد میشه … خیلی بد!

وقتی می بینی گروهی تبر در دست مقابل مخابرات ایستادن و  دوستانت هم دارن کمک می کنن ، ندانسته …. یا دانسته … حالت بد میشه!

وقتی احساس می کنی یه جای کار اشکال داره و می لنگه، وقتی می فهمی دارن معامله می کنن … حالت بد میشه! خیلی هم بد … باز سعی می کنی همه چی رو بیاری توی خط …..وقتت تلف میشه و … حالت بد میشه خیلی بد!

 

وقتی منتظر ته خط میشی! میدونی همه چی داره میره همون جایی که دوست داشتی کمی راضی میشی … ولی وقتی رسیدن خبر طولانی میشه و نتایج جلسه بهت نمی رسه … دلت آشوب میشه و حالت بد میشه خیلی بد  ….

خسته ام! کاش میتونستم حداقل حرف بزنم بدون اینکه به آینده آسیب بزنم! … اما نمیشه و این حال منو بد میکنه ….

 

همه اینها باعث میشه فقط برای اینکه بتونی امشب رو بگذرونی تا فردا خبرها رو بگیری، … بری سراغ فوتبال آلمان و اسپانیا!

ولی وقتی با خودت فکر میکنی در اونجا در فوتبال هم همه چی زد و بنده! باز حالت بد میشه

….

حالا چی میگم! … چرا به شما میگم؟ … پس به کی بگم وقتی حالم بد میشه؟ همیشه شما کنارم بودین!…

.

هر طوری بشه بزودی با هم حرف می زنیم. یه اینستاگرام آنلاین میذاریم …. اه لعنتی فبلتره …. به  جهنم …. فیلتره که باشه یه جلسه آنلاین میذاریم و از همه چی حرف می زنیم …. آدم های ناتو رو هم راه نمیدیم! … مگه نه؟! اونایی که فقط حرف مفت میزنن و آیه یاس میخونن!

حالم بده! شما هم حالتون بده! همه حالمون بده مخابرات حالی برامون نذاشته اما ایندلیل نمیشه همه چی رو رها کنیم

هرگز!

ما همیشه آماده ایم! آماده برای سیاست  برای تنش و برای … رسیدن به آینده! همراه مخابرات!

پس با وجود همه بدحالی ها …. همیشه خودمونو سر حال نشون میدیم تا حال دیگرران رو بد نکنیم. ما به فردا امید داریم فردایی بهتر می سازیم در همین مخابرات. خیلی بهتر! هیچکسی هم نمی تونه مانع بشه

۱۳ ساله سایت دارم و همین حرف رو میزنم! با همین سایت مخابرات رو دنیای بهتری کردیم برای زندگی! یادتون نره همه چی رو از ما گرفته بودن و حتی حقوق به زور میدادن! حقوق خالی! اما امروز … !

حال بدی داریم … بذارین با هم بریم فوتبال ببینیم! بدون اینکه فراموش کنیم فردا چه کاری داریم!

 

قربون همه مهربانی هاتون

فدای همه کلمات خوب و زشت تون

 عزیز سردبیرین

 

1404130cookie-checkشب نشینی با سردبیر

Please rate this

0 1 2 3 4 5
97 نظرات
  1. سعید می گوید

    سلام، هفته دوم آذر ماه نیز گذشت و تمام شد و هنوز خبری از پرداخت حقوق استان تهران نیست، واقعا بدا بحال تهرانی ها که بیشترین درآمد را دارند و همیشه نیز باید آخرین استان در دریافت حقوق ماهیانه باشند!

  2. ناشناس می گوید

    سلام سرکار:بچگی چه دوران خوبی است
    تمام وقت در رویاهای قشنگ سیر می کنیم
    وپاک است.
    موضوع بعدی انشا دفتر کاهی داخل کارتن:
    تابستان را چگونه گذراندید؟
    ما با خانواده به ده رفتیم که مثل بهشت بود
    پدرم می گفت هرکسی را به این ده راه نمی دهند
    این ده جای از ما بهتران است.
    سرسبز بود وپر از کوه ،جنگل،رودخانه، پر از خانه که مال پول دارها بود.
    پدر ما را به دیدن کدخدا برد و گفت دست کدخدا را ببوسید.
    پدرم مرد زحمت کشی هست و تمام وقتش به خدمت مردم می گذرد دستان پینه بسته دارد.
    مثل اینکه با کدخدا آشنایی قدیمی داشتند چون با هم گرم گرفتند. کدخدا به پدرم نصیحت می کرد.
    که هرچقدر می توانی به مردم خدمت کن حاصل خدمت را به ده بیار و ملک و املاک بخر.بچه ها را دیگه به شهر خودت نبر.همین جا بماندند در مکتب خانه ده دوره ی خدمت به خلق را تمام کنند شما هم خرجشان را بفرست.
    کدخدا مرد باخدا و مهربانی بود به ما گفت برید در ده گشتی بزنید وبا بچه های مثل خودتان بازی کنید که این ده فقط برای شما ساخته شده.
    ما برای گشتن به ده رفتیم جای عجیبی بود. همه ی بچه ها با رختهای شیک و خوب در حال بازی بودن.
    خر آنها آخرین و تازه ترین خرها بود افسار طلایی،جل زر بفت،نعل نقره ای.
    آن بچه ها شیشه های نوشابه ای داشتند که رنگی بود وتکانش که می دادند کف می کرد و مثل فواره به آسمان می پاشید.به ما نگاه می کردندند وبا قهقهه می گفتند اگر مثل ما نمی توانید زندگی کنید برید
    بمیرید.
    یکیشان بچه ی عطار شهر بود که پدرش فرستاده بودش ده که درس بخواند .
    یکی دیگه پدرش حجره ی محقر در گوشه بازار داشت.
    یکی دیگرش پدری داشت که پول به مردم قرض می داد و سود نمی گرفت می گفت سود حرام است وفقط کار مزد می گرفت و گاهی هم از پول مردم برای بچه می فرستاد.
    یکی دیگه فرزند آهنگر بود که در کنار کوره عرق می ریخت و آهن می فروخت برای بچه پول می فرستاد
    کدخدا به پدرم گفت اگه می خواهی فرزندت پیشرفت کند وبه مردم خدمت کند بفرست ده تا زیر نظر خودم همه چیز یاد بگیرد فقط یه کمی خرجش بالا است .
    جای عجیبی بود پدرم دستمان را گرفت و گفت آدم با پول حلال نمی تواند این کارها را بکند.
    ما با پای پیاده به شهر برگشتیم و پدرم به دنبال نون حلال و حرام خودش رفت و آینده ی ما را خراب کرد.
    آدمهایی که نون حلال می خورند بچه های خود را بدبخت می کنند.
    این بود انشا من که تابستان را با بدبختی گذراندیم

  3. ناشناس می گوید

    آقا این چی چی لایک رو برداشتید خب از کجا بفهمیم چند نفر مطلب رو خونده وخوششون اومده

    1. سردبیر - مخابرات ما می گوید

      ای بابا
      شما فرصت نمیدین اصلاحات انجام بدیم توی سایت
      داشتیم یه الگوی خوب انتخاب میکردیم براش
      خدایا ما رو نجان بده به حضرت عباس خسته شدم
      ضمنا وقتی مطلبی ۳۱۵۰ بار خونده شده یعنی چی؟ به لایک نیاز داره؟…

  4. ناشناس می گوید

    سلام اقای سردبیر
    میدانم شما هم مثل ما حالتان خوب نیست و از این اوضاع ناراحتید
    خواهشی که دارم در مورد این اتفاقات بفرمایید دقیقا کی به وقوع می پیوندند
    البته اگر امکان دارد

    1. سردبیر - مخابرات ما می گوید

      سلام
      راستش مخابرات قصد نداره کاری بکنه فعلا

  5. R همدان می گوید

    سلام به نظربنده تغییر مدیران بی نهایت عالیه وقتی مدیری ۴سال درکسوت مدیری خدمت می کنه دیگه چیزی برای گفتن براش نمونده وتکرارمکررات میشه وشرکت روبه رکود میره چون تمام توانشودرطول ۴سال مدیریتش بکاربرده ودرصورت تغییر مدیران مدیرجدیدباایده ای جدیدفکرجدیدوانگیزه ای بالا وباانرژی بسیار بالا شروع بکار میکنه وبه کارکنان هم انگیزه میده بخدا باید بفکرتغییر باشند چبعنوان مثال مدیر عامل محترم ومدیرمنطقه همدان که مخصوصا درهمدان همکارااکثرا انگیزه ای برای کارکردن ندارن

  6. همکار می گوید

    دیگه حال نفرین کردن هم ندارم خدایا تو چرا اینقدر صبرت زیاده تکلیف بنده های مظلومت و محرومت چی میشه آیا معنی عدالت اینه ؟

  7. ناشناس می گوید

    آقومطلب رو نشر نکردی منم قسمت بعدی رو نمی گم
    شما می گفتی ناشناس می گوید ولی الان بگو ناشناس نمی گوید

  8. ناشناس می گوید

    نمی دونستم کجا باید می نوشتم چون شب نشینی و درددل بود اینجا نوشتم

    1. سردبیر - مخابرات ما می گوید

      این هم نظر درستیه.مطقیه

  9. ناشناس می گوید

    سلام سرکار در پاتوق رسمی‌ها گفته بودم که اگر عمری باقی بود مطلبی دارم ،مثل اینکه خدا هم از ما خوشش نمی آید و عمری دوباره داد تا از دست مسوولین زجر کش بشیم.
    دیدم مدتی هست که زبون دراز ومشهدی طنزی برای نوشتن ندارند.گفتم وقتش هست تا جای خودمو توی دل سردبیر و سایت باز کنم.
    بالای مطلب سردبیر می نویسد که ،ناشناس می گوید.
    مطلب دردویا سه بخش خدمت شما عرضه می شود اگر عمری بود.
    مدتی قبل کارتنی قدیمی وکهنه به دستم رسید،بازش کردم دیدم تعدادی کتاب دوران دبستان و دفترهایی با برگهای کاهی نم کشیده بود.
    با خودم گفتم این چه هدیه ای بود که برام فرستادن ،به کنار گذاشتم تا وانتهایی که صبح زود جمعه وبعد ازظهرهاکه مشغول استراحت هستیم با بلندگو وصدای ناهنجار فریاد می زنند آهن کهنه،نون خشک،کاغذ،روزنامه می خریم بیاید آسایشم را بگیردوکارتن را بهش بدم.چند روز گذاشت و خبری از
    وانتی نشد.
    یه حسی که خیلی فضول هم بود گفت برم و نگاهی دقیق تر بکنم به محتوای کارتن.یکی یکی کتابها را نگاه کردم و لذتی سرا پای وجودم را گرفت،یادم به دوران مدرسه افتاد که چقدر بی خیال بودیم وبه غم وغصه های پدر و مادر کاری نداشتیم،ندانستیم که چه غمی دارند برای هزینه تحصیل ولباس و خوارک و غیره داشتند.
    دفتر کاهی اول را برداشتم دفتر املا بود با نمرهای زشت و پر از غلط املایی،یکی دیگه رو برداشتم دفتر حساب بود و مایه ی خجالت.دفتر دیگه دفتر انشا بود با موضوعهای مختلف.
    علم بهتر است یا ثروت،که نوشته بود البته که علم بهتر است با علم می توان آدمها را نجات داد ولی با ثروت نمی شودهرکس که کمکی به مردم کرده و چیزی اختراع کرده فقیر بوده مانند ابو علی سینا ،ابوریحان بیرونی،ذکریا رازی و…… هیچ آدم پول داری و پادشاهی سواد نداشتند وبه مردم کمکی نکردند پول دارها آدم خوبی نیستد.
    نوروز را چگونه گذراندید،ما نوروز را به دیدن بزرگترها رفتم به ما پول وعیدی دادند شربت وشرینی دادند.ما رابوسیدند وبا بچه ها بازی کردیم.
    قسمت بعدی اگر عمری بود در خدمتم

  10. مهدی می گوید

    سلام سردبیر جان
    خدا قوت خسته نباشید
    شما شدید سنگ صبور همه از شرکتی تا رسمی … خدا به شما غزت وسلامتی بده
    ما که دیگه بریدیم نه دست ودلمان به کار میره و حال وحوصله کار داریم الان ۹ماهه بیمه شرکت tctوارد نشده از بس دست گدایی جلو کس وناکس دراز کردیم به خدا دیگه صبری نمونده اگه حضرت ایوب هم بود صبرش تمام می شد دریغ از یه خبر خوب واقعی از این چند سال هر شب میگی فردا بهتره ولی باز بدتر از دیروز خدایا به حق زمین ت به حق اسمانت به حق پاکی و ذولالت به داد ما نیروهای شرکتی مخابرات برسه همه گرفتارن مریض دارن مستاجرن دیگه کسی رو جز تو ندارن یا رب العالمین

  11. محمد می گوید

    جناب ارشیا
    از قدیم گفتن کارتو به کسی نگو تا انجام بشه
    به نظرم نگین یمدت تا انجام بشن کار ها

نظرات بسته شده است.